دیدار امام زمان(عج)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) :
اگر شیعیان ما که خدای آنان را بر انجام طاعت خویش موفّق بدارد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، هم دل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد.
الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۹
شهیده مددکار
واقعا مددکار بود. وقتی میرفت خونه شهدا و مثلا می دید مادر شهید نشسته کنار حوض وظرف میشوره، چادرش رو میزد به کمرش و می نشست کنارش به ڟرف شستن.
اصلا اهل این نبود که حالا چون مددکاره واز بنیاد اومده خودش رو بگیره.حتی یه ذره تکبر تو وجودش نبود.
همیشه می گفت: مددکار واقعیه کسیه که بره سراغ مردم و تو درد و رنجشون شریک بشه. مثل یه روحانی که اگه بشینه تا مردم برن سراغش،روحانی نیست.
(برگرفته از:دختری کنار شط،صفحه۲۲۱)
“موسسه فرهنگی مطاف عشق”
مددکار
شهیده مریم فرهانیان
تولد:۱۳۴۲
شهادت:۱۳۶۳
آیات زیبای قرآن...
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
“قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/۶)
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/۷)
گفتم: خب خسته شدم دیگه…
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/۵۳)
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/۶۳)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ ۳۰)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ ۱۰۹)
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/۳۶)
شبهای بیشام...
من شبهایی را از کودکی به یاد میآورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردی که بعضی از وقتها مادرِ پدربزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرانم میداد، قدری کشمش یا شیر میخرید تا با نان بخوریم.
گاهی اتفاق میافتاد که نفری دو لقمه میرسید، خیلی وقتها اتفاق میافتاد که ما شام شب نداشتیم.
شرح اسم(زندگینامه آیت الله سید علی حسینی خامنهای) صفحه ۴۶ و ۴۷
تعهد اخلاقی شهید مدافع حرم در مسجد جمکران...
اینکه نمی شود برادر من…
هروقت دوست داشتی، می آیی و هر
وقت هم دلت نخواست ،نمی آیی؛ رفت
و آمد خادم مسجد جمکران روی نظم
وانضباط است،دل بخواهی نیست
یا تعهد اخلاقی میدهی که هر سه
شنبه در مسجد حاضر باشی یا اینکه
دور خادم بودن را خط بکش و وقت ما
را هم نگیر
وقتی حرف حاج آقا تمام شد. مهدی
لبخندی زد و گفت: چشم.تعهد می
دهم هر سه شنبه سر وقت در مسجد
حاضر باشم.
پای برگه تعهد را امضا کرد و از
اتاق بیرون آمدیم.
گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند
هفته را به حاج آقا میگفتی که به
سوریه رفته بودی
سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که
پیکر سوخـته مهدی در آن بود؛ بلند
#لبیک_یا_زینب(س) می گفت.