عبادت وبندگی
عبادت بايد صادقانه باشد:
بنابراين كثرت عبادت، ملاك اهميّت آن نيست؛ بلكه ملاك، ارزش عبادت وتأثير آنست اگر چه عبادت اندك باشد. اگر عبادت صادقانه باشد، اثرات فراوانى در بردارد؛ به اين جهت ما بايد در همه كارها بالأخص امور معنوى، با صداقت گام برداريم و از غرضورزى و حسابهاى شخصى دست بكشيم و باصفا و صداقت بى آنكه غلّ و غشّى وجود داشته باشد، به كار خود بپردازيم.
پاك سازىِ دل از هر گونه غلّ و غشّ و بدست آوردن صداقت، از ويژگىهاى شيعيان است. حضرت امام حسين عليه السلام مى فرمايند:
إِنَّ شيعَتَنا مَنْ سَلُمَتْ قُلوُبُهُمْ مِنْ كُلِّ غَشٍّ وَدَغَلٍ.(بحار الأنوار: 156/68، از تفسير الإمام العسكرى عليه السلام: 123)
براستى كه شيعيان ما، كسانى هستند كه دلهايشان از هر گونه غلّ و غشّى پاك باشد.
وجود غلّ و غشّ در نيّتها، رفتار انسان را سبك و بىارزش مى كند. از اين جهت بايد سعى كنيم هر گونه عبادت را صادقانه انجام دهيم و با اراده و تصميم جدّى هر گونه غرض ورزى و غلّ و غشّ را از قلب خود دور كنيم.
يكى از راههاى پاكسازى دل از غلّ و غشّ، فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين است.و يكى از علل تأكيد بر فرستادن صلوات قبلاز دعاها، زدودن غلّ و غشّها و بدست آوردن صداقت و درستى است.
برنامه اى كه كوشش و تلاش در آن بر مبناى صداقت نباشد و بر اساس تظاهر و خودنمايى باشد، نه تنها داراى هيچ گونه قيمتى نيست؛ بلكه گناهى است بزرگ، ولى عبادتى كه صادقانه باشد راهى بسيار مؤثّر براى تقرّب به خداوند است. زيرا تلاش و كوشش در انجام عبادات اگر صادقانه باشد؛ بدىهائى را كه در نفس انسان ريشه دوانده است ويران ساخته و نابود مى نمايد، و از اين راه انسان را به خدا نزديك مى كند.
عبادت و رسيدن به مقام بندگى و عبوديّت، صراط مستقيم است. ما بايد بوسيله عبادت خداوند، در صراط مستقيم گام برداريم. خداوند مى فرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدوُهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم»( سوره زخرف آيه 64)
بدرستى كه اللَّه، اوست پروردگار من و پروردگار شما، پس او را عبادت كنيد، اين است صراط مستقيم.
بنابر اين انسان مى تواند با عبادت و بندگى خداوند در صراط مستقيم اوقرار گيرد و از تسلّط شياطين رهايى يابد.
گام برداشتن در اين راه و مداومت بر آن، خود دليل بر سعادت انسان ونجات اوست. اين حقيقتى است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را اين گونه بيان فرموده اند:
دَوامُ الْعِبادَةِ بُرْهانُ الظَّفَرِ بِالسَّعادَةِ.(شرح غرر الحكم: 22/4)
مداومت بر عبادت، دليل بر ظفر يافتن انسان به سعادت است.
زيرا انسان به وسيله عبادت و حفظ شرايط آن، در زمره اولياء خدا قرارمىگيرد و از بندگان ممتاز او مى شود و از اوصاف و ويژگىهايى كه مخصوص اولياء خداست، بهره مند مى شود.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم يَقُولُ: أَنَا وَعَلِيٌّ أَبَوا هذِهِ الْاُمَّةِ، وَلَحَقُّنا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَىْ وِلادَتِهِمْ، فَاِنَّنا نَنْقُذُهُمْ إِنْ اَطاعوُنا مِنَ النَّارِ اِلى دارِالْقَرارِ، وَنُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخيارِ الْأَحْرار.( بحار الأنوار: 259/23، از تفسير الإمام العسكرى عليه السلام: 133)
من از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود: من و على دو پدر اين امّت هستيم و واقعاً حق ما با عظمت تر از حقّى است كه پدر و مادرى كه آنان از آن دو متولد شده اند، دارند. زيرا ما آنان را - اگر از ما پيروى كنند - از جهنم نجات داده و به بهشت وارد مى كنيم و آنان را از بندگىِ ديگران به بهترين افراد آزاده، ملحق مى كنيم.
پس با پيروى از فرمايشات خاندان وحى، انسان به خاطر عبادت صادقانه، به مقام عبوديّت مى رسد و به درجه اخيار و نيكان نائل مى شود. در اين هنگام يكى از اركان مهم گمراهى، كه تسلّط شيطان است از هم مي پاشد و شيطان پليداز انسان دور مى شود. اين حقيقتى است كه خداوند در قرآن كريم به آن تصريح نموده و فرموده است:
«إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطان وَكَفى بِرَبِّكَ وَكيلاً.(سوره اسراء آيه65)
براستى كه بندگان مرا تسلّطى براى تو (شيطان) بر آنان نيست و خداوند براىوكيل بودن كفايت مى كند.
بسيارى از بزرگان شيعه براى راه يافتن به مقام قرب الهى و رسيدن به مقام عبوديّت تلاش فراوانى نموده اند.
كوشش مرحوم كرباسى براى دست يافتن به مقامات ارزنده معنوى نمونه اى از اين گونه تلاشها مى باشد. آن بزرگوار از علماى بزرگ شيعه و از شاگردان سيّد بحرالعلوم بود. در حالات او نوشته اند:
آن بزرگوار براى آن كه شب قدر را درك كرده باشد، يك سال هر شب تا به صبح به عبادت مى پرداخت تا از فيوضات تهجّد در آن شب بهرهمند گردد. آنمرحوم در عبادت داراى خضوع و خشوع و حضور قلب بود. دعاى وى بسيار تأثير داشت. هنگامى كه يكى از حكّام اصفهان نسبت به ايشان، وظيفه احترام وارادت را رعايت نكرد، آن مرحوم عليه او دعا كرد. در زمانى كوتاه حاكم عزل و سرافكنده شد. آن گاه مرحوم كرباسى براى او نوشت:
ديدى كه خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد كه شب را سحر كند
او ازهد زهّاد زمان خود بوده و مرحوم ميرزاى قمى از ايشان خواست رساله بنويسد. او در جواب گفت: استخوان بدنم طاقت آتش جهنّم را ندارد، ولى پس از اصرار مرحوم ميرزاى قمى، رساله نوشت.
اگر فقيرى از او چيزى مى خواست، شاهد مى طلبيد و شاهد را قسم مىدادو فقير را هم قسم مى داد كه در مصرف آن اسراف نكند؛ آن گاه خرج يك ماه رابه او مى داد.
گويند، روزى شخصى براى جريانى نزد وى شهادت داد، آن مرحوم از او پرسيد: شغل تو چيست؟ گفت: من غسّال هستم. ايشان شرائط غسل را از او سئوال كرد. آن مرد جواب داد و سپس گفت: هنگام دفن چيزى در گوش ميّت مى گوئيم. مرحوم كرباسى فرمود: چه مى گوئيد؟ گفت: مى گوئيم خوشا به سعادتت كه مرُدى و براى اداى شهادت نزد حاجى كرباسى نرفتى!(فوائد الرضويّه: 10، قصص العلماء: 118)