صاحب العصر تو را جان علمدار بیا
نکند در دل صحـرا سحرت میگذرد؟
باچه حالی گل زهرا سحرت میگذرد؟
اشک داری و به لب ناله ی یارب داری
گریه ارثیست که از حضرت زینب داری
روزه ات روضه ی ارباب دو عالـم باشد
رمضـانت به گمانم چو #محـرم باشد
روضه ی آب فرات و لبِ اصغر خوانی
یا که یک گوشه فقط از در و مادر خوانی
خبر از روز ظـهـورت نرسیدست هنوز
منتطر طعم وصالت نچشیدست هنوز
نور چشم همه برگرد زمان منتظر است
پشت در فاطمه با قد کمان منتظر است
روز برگشتن توست عـید سعیدم برگرد
من شب ظلمتم ای صبح سپیدم برگرد
اشک میریزد از این چشـم گـنهـکار بیا
صاحب العصر تو را جان علمدار بیا
مهدی جان
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
سحـری با نظـر لطف تـو بیدار شوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره ی تو لحظه ی افطار شوم
اللهم عجل لولیک الفرج