اذان برای نماز شب...
یکبار سعید خیلی از بچه ها کار کشید…
فرمانده دسته بود
شب برایش جشن پتو گرفتند…
حسابی کتکش زدند
من هم که دیدم نمی توانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمی کمتر کتک بخورد..!
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت…
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچه ها خوابند… بیدارشان کرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟
گفتند : ما نماز خواندیم..!
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ
نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح
کلید و تدبیر...
اولین تصاویر منتشر شده از پیکر مطهر پاسداران شهید مهندس مصطفی رضایی و سردار مرتضی ابراهیمی در معراج شهدا
اغتشاشها تمام میشه
جریان نفاق و خائنین بازم در این کشور به کار خودشون ادامه میدن
ولی
چه کسی جوابگوی بچه دو ماهه شهید ابراهیمی هست؟
کی جواب دل سوخته مادر شهید رضایی رو میده؟
ای لعنت به کلید و تدبیرتون
خانم نقاب به صورت...
می خواستم برم کربلا زیارت امام حسین(ع)همسرم سه ماهه بارداربود التماس که منو هم ببر،مشکلی پیش نمی آید
هرجوری بود راضیم کرد اما سختی سفربه شدت مریضش کرد .وقتی رسیدیم کربلا اول بردمش دکتر
دکتر گفت :احتمالاً جنین مرده. اگرهم هنوززنده باشه ،امیدی نیست چون علایم حیاتی رو نداره.
وقتی برگشتیم مسافرخونه خانم گفت من این داروها رونمی خورم ! بریم حرم .هرجوری که میتونی منو برسون به ضریح آقا.
زیربغل هاش رو گرفتم وبردمش کنارضریح .تنهاش گذاشتم ورفتم یه گوشه ای واسه زیارت .
باحال عجیبی شروع کرد به زیارت بعد هم خودش بلند شدورفت تا دم درحرم .صبح که برای نمازصبح بیدارش کردم .
با خوشحالی بلند شد وگفت : چه خواب شیرینی الان دیگه مریضی ندارم .
بعد هم گفت :توی خواب یه خانمی رودیدم که نقاب به صورتش بود ،
یه بچه زیبا رو گذاشت توی آغوشم .بردمش پیش همون پزشک . 20 دقیقه ای معاینه کرد .آخرش هم باتعجب گفت :یعنی چه ؟ موضوع چیه؟
دیروز این بچه مرده بود ،ولی امروزکاملاً زنده وسالمه!اونو کجا بردید؟کی این خانم رو معالجه کرده؟ باور کردنی نیست،امکان نداره!؟
خانم که جریان رو براش تعریف کرد ساکت شد ورفت توی فکر.
وقتی بچه به دنیا اومد اسمش روگذاشتیم"محمد ابراهیم”
محمد ابراهیم همت
بی بی امضا کرده...
گريه ميكرد و ميگفت: سعيده جان خيلي دلم برايت تنگ ميشود بدان هميشه كنارت هستم. برايم دعا كن اگر ته دلت راضي شود همه چيز درست ميشود. پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود. جلوي در پوتينش را محكم بست. گفت: خيلي به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داري. رفت تا سركوچه و دوباره برگشت. مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه. يك شب قبل از شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت يك آقاي نوراني در دست چپم جاي حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتري با نگين فيروزه و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتي براي سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه يك سعادت بزرگي نصيبت ميشود. گفت: بيبي امضا كرده و كارمان درست ميشود. شهید سجاد عفتی
بوی عطر عجیب...
بوی عطر عجیبی داشت ..
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد ، شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود :
” به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم ، هر وقت خواستم معطر بشم از تــــــــه دل میگفتم :
” السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام ..”
شهید حسینعلی اکبری