تنها شهید اروپایی دفاع مقدس
پس از اینکه در چند عملیات از سوی گردان شهید دستغیب اعزام شد و موفق به حضور در خط مقدم نشد، تصمیم گرفت گردانش را عوض کند. زمانی که در گردان شهید دستغیب بود، چند بار به مهمانی بچه های گردان ما، شهید صدر آمد. همین حضور در گردان و دیدن شرایط آن بود که تصمیم گرفت به گردان شهید صدر بیاید. می گفت: گردان شما به لحاظ عملیاتی از گردان شهید دستغیب بهتر است، اینجا توفیق بیشتر نصیب انسان می شود؛ حداقل شهید هم نشود زخمی میشود.
کمال در سال 1367 و در جریان عملیات مرصاد در عملیات هلی بورن نیروها که توسط هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی انجام میشد، با اصابت گلولهای به سرش به درجه رفیع شهادت نائل شد.
صورتی که با لگد دشمن بهثی له شد..
شهید وحید محمدی شهید دقیقه ۹۰ دفاع مقدس است. شهیدی است که شاهد زهر خورانده شده بر امامش بود. و وقتی امام فریاد زد حسینیان بپا خیزید بر پا خواست و روز اول مرداد ماه ۶۷ قبل از عید قربان به قربانگاه شتافت و در نبردی تن به تن در جاده اهواز خرمشهر در حالیکه مجروح شده بود در محاصره دشمن قرار گرفت و بدن مجروحش به دست دشمن افتاد.
دشمن بعثی همه ی حقد و کینه اش را از امام و انقلاب امام، با بدن نازنین او تسویه کرد. آثار لگدهای دشمن بعثی بر صورت زیبای شهید وحید محمدی نمایان است. وحید محمدی با ضربات لگد مزدور بعثی به معراج رفت و صورت زیبایش این گونه شد. صورت اهل دنیا و تمتعات آن چگونه است؟ آیا خاری برای حفظ انقلابِ امام بر پایشان خلیده است؟
قلم ها بشکند، اگر ننویسند بر فرزندان خمینی (ره) چه گذشت….
در محضر شهدا
ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت.
از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود.
همیشه میگفت دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید.
چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی میکشید.
ابراهیم همیشه میگفت: اگر خانمها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود و نامحرم جرأت پیدا نمیکند کاری انجام دهد.
لباسهای شسته شده
زمانی که در قرارگاه رعد بودیم.گاهی بچه ها هنگام رفتن به حمام لباسهای چرک خود را کنار حمام می گذاشتند تا بعدا آنها را بشویند.بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباس هایشان رفته بودند،آنها را شسته و پهن شده می یافتند و با تعجب از این که چه کسی این کار را انجام داده،در شگفت می ماندند.
سرانجام یک روز معما حل شد و شخصی خبر آورد که آن کس که به دنبالش بودید،کسی جز تیمسار بابایی،فرمانده قرارگاه نیست.از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباس هایشان بر دوش جناب بابایی بیفتد،یا آنها را پنهان می کردند و یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت.
ازدواج شهید
هر وقت که مادر برای سرو سامان دادن پسرش نقشه ای می کشید و او را در خلوتی به کنار می کشید می شنید که مصطفی می گوید :بچه های مردم تکه پاره شدن ،افتادن گوشه کنار بیابون ها ،اون وقت شما می گین کارهاتو ول کن بیا زن بگیر ! با همه این اوصاف شنیده بود.
امام (ره ) گفته اند با همسرهای شهدا ازدواج کنید. مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش می خواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که این خانم همسر شهید است. ایشان همه خواستگارها را رد می کرد، مصطفی را هم رد کرد.
مصطفی پیغام فرستاد امام (ره ) گفتن : «با همسرهای شهدا ازدواج کنید » باز هم قبول نکرد او می خواست تا مراسم سال همسر شهیدش صبر کند.
دوباره مصطفی پیغام فرستاد که شما سید هستید می خواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. دیگر نتوانست حرفی بزند . جوابش مثبت بود .
امام خطبه عقدشان را خواند. مصطفی گفت : «آقا ما را نصیحت کنید » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: « از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد.»
شهیدمصطفی ردانی پور